سفارش تبلیغ
صبا ویژن
 
   

<ورود شما را به این وبلاگ  تبریک عرض می کنیم >      

چشم چرونی - زیر اسمون شهر بیغرد دوست داشتنی
http://www.bigherdlove.parsiblog.com
سخن هفته: پرخوری مایه دوری از خداوند است که به سرپیچی کردنها نیرو می بخشد؛ پس شکمهایتان را اپر نکنید که نورحکمت در سینه هایتان خموش می شود  پیامبر خدا صلی الله علیه و آله









 WelCome To WeBlOg

ورود شما را به این وبلاگ 

خوش آمد می گوییم

خانه
مدیریت وبلاگ
پست الکترونیک
شناسنامه

:: کل بازدیدها :: 
30195

:: بازدیدهای امروز :: 
8

:: بازدیدهای دیروز :: 
1


:: درباره من :: 

چشم چرونی - زیر اسمون شهر بیغرد دوست داشتنی
ابراهیم
من ابراهیم اسفندیاری اهل شیراز هستم هدف از تاسیس این وبلاگ ابراز علایق شیخصی در اینترنت و مطالب جذاب آن

:: لینک به وبلاگ :: 

چشم چرونی - زیر اسمون شهر بیغرد دوست داشتنی

::آرشیو وبلاگ ::

تابستان 1386

:: جستجو در وبلاگ ::

:: اشتراک درخبرنامه ::

 

طراحی توسط

ابراهیم اسفندیاری

 

 چهارشنبه 86/4/6 ::  ساعت 11:10 عصر:: توسط :ابراهیم اسفندیاری

چشم چرونی


صحنه رو داشته باشید.یک خانوم با کلاس  و با آرایش نصفه و نیمه و خفیف می یاد تو یک خیابون که کلی کاسب گرگ و بارون دیده داره ، دنبال یک آدرس می گرده.طرف همچی یک کم با عشوه و ناز و ادا راه میره و صحبت می کنه که هر چی قند تو دل همه هست رو آب می کنه.ملت هم میخ اون و منتظر کوچکترین لغزش   از طرف اون.daydreaming - New!


موتور سازی اوستا: اصغر آقا              شاگرد: اِبرام گوزو    
oh go on
 
 اصغر آقا :بچه انبردست رو بده ولی ابرام کل حواسش جای دیگه هست.کجا؟
 اصغر آقا :پسره گاگول چرا  انبر کلاغی رو می دی حواست گدوم گوریه؟ آها ، زنه رو نیگاه میکنی.ای ول پر و پاچه رو نیگاه.خدا برکت بده.بابا ،قیصر کجایی اصغرت رو کشتند.
ابرام گوزو: اوستا این زنه دنبال آدرس می گرده من برم کمکش کنم ثواب داره.من در بدر دنبال ثواب میگردم.ننه ام گفته همیشه به خانوم ها کمک کنم.
dancing


اصغر آقا:  غلط کردی .  تو گــُه خوردی.
shame on you فکر کنم این زنه وضعش خرابه. من این ها رو می شناسم .هر چی باشه من ۴ تا شــورت بیشتر پاره کردم.اگه بنا به ثواب باشه من واجب ترم. شما جوون های روغن نباتی رو چه به این کار ها .حیف الان کلثوم خانوم خونه هست وگرنه نشون می دادم دود از کنده بلند میشه.bring it on


بقیه کاسب ها همین وضع رو دارند. شاگرد نانوایی یادش  می ره نون ها رو در بیاره .کل مغازه دار ها می یان دم در مغازه برای ثواب و کمک به این خانوم.کل هیکل طرف رو ورانداز می کنند.خیاط  با چشمای تیزش و با استفاده از تجربه با وجود مسافت زیاد، دور کمر خانوم رو اندازه می گیره و شاگردش سریع اندازه مساحت و محیط اون محاسبه می کنه.
peace sign


پیرمرده  صدای کلنگ قبرش به گوش می رسه ،گوزش  رو نمی تونه تو شکمش نگه داره . با دیدن اون زنه متن دعاش عوض می شه  یا وجیهاً عند الله   این خانوم رو نیگاه، ای والله.
dancing


¤ نویسنده: ابراهیم

نوشته های دیگران( )



3مطالب پیشین سایت